کد مطلب:35869
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:18
واكنشهاي عملي مخالفان پيامبران در برابر آنها چه بود؟
مجموع واكنشها و عكس العملهاي مخالفان پيامبران در مقابل آنها را ميتوان در امور زير خلاصه كرد:
1 ـ تمسخر و استهزاء.
2 ـ فرار از شنيدن تبليغ.
3 ـ تهديد به تبعيد و قتل.
4 ـ تصميم بر قتل.
اينك توضيح هر يك از اين واكنشها.
1 ـ استهزاء و مسخره نمودن
يكي از كارهاي مخالفان پيامبران، اين بود كه دعوتهاي آنان را جدي نميگرفتند و چون جدي گرفتن، مسئوليت زا بود كه از آن گريزان بودند، از اين جهت، قرآن كراراً يادآور ميشود كه مخالفان، پيامبران را استهزا و مسخره ميكردند و مقصود اين است كه سخنان آنان را به شوخي گرفته و با اداي خاصي آنها را تحقير مينمودند. مثلا آنگاه كه نوح شيخ الانبيا از جانب خدا مأمور ساختن كشتي شد، مخالفان از كنار او ميگذشتند و كار او را مسخره مينمودند.
چنان كه ميفرمايد: «وَيَصْنَع الفُلْكَ وَكُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأ مِنْ قَوْمِهِ سَخرُوا مِنْهُ» هود/38 [او كشتي را ميساخت و هرگاه سران قوم او از كنار او ميگذشتند (و كشتي سازي او را در خشكي ميديدند) او را مسخره ميكردند.] ناگفته پيدا است كه كيفيت مسخره در هر موردي شكل خاصي دارد.
روي اين اساس دعوت پيامبران با استهزا و سخريه مخالفان روبرو ميشد، و چون خود فاقد شخصيت بودند از اين طريق ميخواستند به شخصيت آنان آسيب رسانند، و آنها را در حد خود قرار دهند.
قرآن در اين مورد چنين ميفرمايد: «وَما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ اِلّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ» حجر/11 [هيچ پيامبري به سوي آنان نميآمد مگر اينكه او را استهزا ميكردند.]
باز درباره مخالفان پيامبران چنين ميفرمايد: «وَاتَّخَذُوا آياتِي وَما اُنْذِرُوا هُزُواً» كهف/56 [آيات الهي و آنچه را كه با آن بيم داده ميشدند به شوخي ميگرفتند.]
و باز ميفرمايد: «وَما يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيّ اِلّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ» زخرف/7 [هيچ پيامبري به سوي آنان نميآمد مگر اينكه او را مسخره ميكردند.]
و هر اندازه كه مردم از نظر فرهنگ در درجه پائينتري بودند. پايه استهزاي آنان بالاتر بود. و به تعبير ديگر گروه بي فرهنگ عاجزترين و ناتوانترين گروه در مقابله با پيامبران بودند مسخره كردن، حربه انسان ناتوان است. و عرب جاهلي در اين قسمت گوي سبقت را از ديگران برده بود. قرآن ميفرمايد: «وَاِذا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا اِنْ يَتَّخِذُونَكَ اِلّا هُزُواً» انبياء/63 [هنگامي كه كافران تو را ببينند با تو برخوردي جز تمسخر و استهزا ندارند.]
و باز ميفرمايد: «وَاِذا رَأَوْكَ اِنْ يَتَّخِذُوْنَكَ اِلّا هُزُواً اَهذا الَّذِي بَعَثَ اللهُ رَسُولاً» فرقان/41. آنان نه تنها با رسول گرامي چنين برخوردي داشتند بلكه ياران و پيروان او را نيز به باد مسخره گرفتند و منافقان بيش از همه از اين شيوه استفاده ميكردند چنانكه ميفرمايد: «وَاِذا خَلَوْا اِلي شِياطِينِهِمْ قالُوا إنّا مَعَكُمْ اِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ» بقره/14.
اما اينكه مايههاي استهزاي آنان چگونه بوده در اين مورد ميتوان از آيات قبلي كمك گرفت. ناچار واقعيتهاي موجود را مطابق دلخواه خود تفسير ميكردند. آنگاه به مسخره كردن آنان ميپرداختند. مثلا ميگفتند: آيا اين انساني كه يك مشت افراد گرسنه و فقير دور او جمع شدهاند، فرستاده خداست؟ همچنان كه فرعون اين مطلب را به گونهاي يادآور شده و گفت: اين انسان خوار و برخاسته از طبقه محروم ميخواهد بر ما حكومت كند. زخرف/52
2 ـ فرار از شنيدن تبليغ
برنامههاي پيامبران در كام افراد گمراه بسان داروي تلخ در كام بيماران است ولي همين داروي تلخ، تضمين كنندة عافيت و صحت آنها است، و اين بيماري است كه آن برنامهها را در كام آنان، تلخ و ناخوشايند ميسازد. از اين جهت قوم نوح هرگاه با دعوت وي روبرو ميشدند؛ نخست گوشها را ميگرفتند و به اين اكتفا نميكردند جامههاي خود را به سر ميكشيدند تا سخنان او به گوش آنان نفوذ نكند. چنانكه ميفرمايد: «واِنّي كُلما دَعوتهم لِتَغْفر لهم جعلوا اَصابعهم في آذانهم واستَغشُو ثيابهم وَاَصَرُّوا واستكبروا استكبارا» نوح/7 [ من هرگاه آنان را دعوت ميكردم تا آنان را بيامرزي، انگشتان خود را در گوشهاي خود فرو ميبردند و لباسها را بر سر ميكشيدند، و بر اين كار اصرار ميورزيدند و كبر نشان ميدادند.]
قريش دربارة پيامبر گرامي برنامههاي مختلفي تهيه ديده بود تا به هر قيمت كه تمام شود جلو تبليغ او را بگيرند و چون قرآن در انديشه آنان زيبايي و جاذبه خاصي داشت و احيانا با شنيدن آيهاي، اسلام را ميپذيرفتند از اين جهت بخشنامه شد كه هر موقع پيامبر در مسجد الحرام با آهنگ دلرباي خود مشغول خواندن قرآن شود، در اطراف او سر و صدا ايجاد كنند تا آواي قرآن در آن جا رو جنجال، گم و نامفهوم باشد.
قرآن در اين باره ميفرمايد: «وقال الذين كَفَروا لاتَسْمعوا لِهذا القران والغو فيه لَعَلكم تَغْلبون» فصلت/26. [سران كفر به ديگران گفتند: به قرآن گوش فرا ندهيد و هنگام تلاوت آن، سر و صدا كنيد، تا پيروز شويد.]
در تاريخ، سرگذشت اسعد بن زراره معروف است، او هنگامي كه خواست از خانة عتبه بن ربيعه برخيزد و به سوي حرم بيايد تا خانة خدا را طواف كند، با پيشنهاد ميزبان خود روبرو شد. و به او گفت: محمد آورندة آئين جديد هم اكنون در حجر اسماعيل نشسته است و بني هاشم اطراف او را فرا گرفتهاند و او مشغول خواندن قرآن است. شنيدن صداي قرآن، همان و گرايش به آن همان. اسعد گفت چه كنم؟ گفت: پنبهاي به تو ميدهم تا در داخل گوش خود بگذاري و انگشتانت را روي آن فشار ده و چشمانت را به زير افكن تا او را نبيني و سخنانش را نشنوي. (فروغ ابديت/1)
هم اكنون اقليتهاي فاقد منطق به پيروان خويش اجازه نميدهند كه از برنامههاي تبليغي ديگران بهره بگيرند.
3 ـ تهديد به تبعيد و قتل
مخالفان پيامبران در برخورد با دعوتهاي الهي شيوههاي مختلفي را اتخاذ ميكردند كه قسمت اعظم آن بيان شد ولي آنگاه كه از بازداري پيامبران مأيوس ميشدند و پيشرفت دعوت آنان را مشاهده ميكردند، در اين صورت دست به تهديد به تبعيد و شكنجه و قتل ميزدند. و قرآن اين روش را در مورد مخالفان پيامبراني چون نوح و ابراهيم و شعيب و جمعي از پيامبران مانند هود و صالح نقل كرده است كه به ترتيب يادآور ميشويم:
دربارة نوح ميفرمايد: «قالوا لَئن لم تَنْته يا نوح لَتَكونن مِنَ المَرْجومين» شعراء/116 [اگر دست از تبليغ برنداري سنگسار خواهي شد.]
و دربارة ابراهيم ميفرمايد: «قال اَراغبٌ انت عَن آلِهَتي يا ابراهيم، لئن لَم تنته لاَرجمنك» مريم/46 [آزر به ابراهيم گفت: آيا مرا از خدايانم باز ميداري؟ اگر دست از تبليغ برنداري تو را سنگسار ميكنم.]
درباره شعيب ميفرمايد: «قال المَلَأ الذين استكبَرُوا مِن قومه لَنُخرجنك يا شعيب والذين آمنوا مَعَكَ مِن قَريَتنا» اعراف/88 [مستكبران قوم شعيب به او گفتند: تو و كساني را كه به تو ايمان آوردهاند، از اين شهر بيرون ميكنيم.]
و در جاي ديگر يادآور ميشود كه مخالفان شعيب وي را تهديد به سنگسار شدن كردند و گفتند: «وَلوْلا رَهطُك لَرَجَمناك» هود/91 [اگر ملاحظة طايفه تو نبود، تو را سنگسار ميكرديم.]
و درباره گروهي از پيامبران كه در ميان آنان نوح و هود و صالح نيز هست قرآن مسأله تبعيد را يادآور شده ميفرمايد: «و قال الذين كَفَروا لِرُسُلهم لَنُخرجنكم من اَرضنا اَوْ لَتَعودن في مِلَّتنا» ابراهيم/13 [ افراد كافر به پيامبران خود گفتند: شما را از سرزمين خود بيرون ميكنيم، مگر اينكه به روش و آيين ما بازگرديد.]
و دربارة موسي از فرعون نقل ميكند كه گفت: «ذَرُوني اَقْتل موسي وَلْيَدع ربه...» مؤمن/26 [بگذاريد من موسي را بكشم و او خداي خويش را به كمك خويش بخواند.]
4 ـ تصميم بر قتل
اگر مخالفان، آنان را تهديد به تبعيد و قتل ميكردند، گاهي تهديد خود را جدي گرفته و مقدّمات آن را فراهم ميكردند و اين لطف الهي بود كه پيامبران را از كام مرگ نجات ميبخشيد.
قرآن از پيامبراني نام ميبرد كه مخالفان، نقشة قتل آنان را كشيده و به مرحله اجرا درآوردند، هر چند نتيجه نگرفتند.
دربارة ابراهيم ميفرمايد: «قالوا حَرّقوه وانصروا آلهتكم اِن كنتم فاعلين» انبيا/68 [گفتند او را بسوزانيد و خدايان خود را ياري كنيد.]
و به همين مضمون است آية 24 از سوره عنكبوت.
دربارة مسيح ميفرمايد: «وَقَوْلهم اِنّا قَتَلنا المسيح عيسي ابن مريم رسول الله وَما قَتَلوه و ما صَلَبوه ولكن شُبّه لهم» نساء/157 [و گفتار يهود كه ما عيساي مسيح فرزند مريم و رسول خدا را كشتيم (در حالي كه تصميم بر قتل او گرفتند) او را نكشتند و به دار نياويختند بلكه جريان بر آنان مشتبه شد.]
مخالفان پيامبر گرامي در دارالندوه گرد آمدند و تصميم گرفتند كه يكي از سه طرح را درباره او اجرا كنند: تبعيد، زنداني كردن و كشتن، ولي سرانجام طرح اخير را برگزيدند. و بسان حضرت مسيح مقدمات كار را در حق او فراهم ساختند. اما با ناكامي روبرو شدند. خدا او را از نقشه قتل باخبر ساخت او مكه را به سوي مدينه ترك گفت. اما به جاي اينكه راه مدينه را در پيش گيرد راه جنوب شهر را در پيش گرفت و سه شبانهروز در غاري پنهان شد.
قرآن نقشه آنان را چنين بازگو ميكند: «و اِذْ يَمكُر بك الذين كفروا لِيُثبتوك اَوْ يَقتُلُوك اَوْ يُخرجوك و يمكرون و يمكر الله و الله خير الماكِرِين» انفال/30 [ به ياد آر هنگامي كه كافران نيرنگي انديشيدند كه تو را زنداني كنند يا بكشند يا تبعيد كنند، آنان از در حيله وارد شدند. و خدا نيز حيلههاي آنان را خنثي كرد، خدا بهترين (پاسخ دهندة) حيلهگران است.]
5 ـ قتل پيامبران
تا اينجا سخن دربارة نقشههاي قتل و تصميم مخالفان بر آن بود كه نافرجام ماند، ولي در عين حال مخالفان پيامبران احياناً نقشههاي خود را اجرا كرده و گروهي از پيامبران را به قتل ميرساندند. و در اين مورد قرآن چنين ميفرمايد: «ذلك بَاَنَّهم كانوا يَكفروان بآيات الله وَيقتلون النَّبيين بِغَير الحقّ» بقره/61 [آنان (بني اسرائيل) آيات الهي را انكار ميكردند. و پيامبران را به ناروا ميكشتند. و به همين مضمون است آيه 112 از سوره آل عمران.]
و باز ميفرمايد: «فَريقاً كَذَّبوا و فريقا يَقْتلون» مائده/70 [گروهي را تكذيب ميكردند و گروهي را ميكشتند.]
اصولا شهادت پيامبران در طريق هدف، نشانه ايمان و اخلاص آنان است كساني كه پايداري را، تا پاي دار ميرسانند و مرگ را بر زندگي برميگزينند، گواه بر اين است كه به آرمان خود كاملا ايمان دارند و نجات انسانها را بالاتر از زندگي چند روزة خود ميدانند، و لذا يكي از ويژگيهاي پيامبران، ثبات و پايداري در راه هدف ميباشد.
: آية الله جعفر سبحاني
منشور جاويد ج 10
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.